رسول الله صلى الله علیه و آله در سن هفت سالکى بودند که یهودیان گفتند ما در کتابهاى خود خوانده ایم که پیامبر اسلام از غذاى حرام و شبهه دار استفاده نمى کند و آنها را حرام مى داند، خوب است او را امتحان کنیم . مرغى را سرقت کردند و براى ابوطالب فرستادند. همه از آن خوردند، چون نمى دانستند، ولى حضرت رسول صلى الله علیه و آله به آن دست نزد. وقتى علت آن را پرسیدند، فرمود: چون حرام بود و خداوند مرا از حرام حفظ مى فرماید.
سپس مرغ همسایه را گرفته و فرستادند، به خیال آنکه بعد پولش را بدهند. آن حضرت باز هم میل نکرد و فرمود:
و ما اراها من شبهة یصوننى ربى عنها علیه السلام : آنها متوجه نبودند که این غذا شبه دارد، ولى مرا پروردگارم حفظ فرمود. آنگاه یهودیان گفتند: لهذا شان عظیم : این طفل داراى شاءن و مقام عالى است.
از حفض بن میسره نقل کردهاند که او از مادرش، و او نیز از مادر خود که خدمتکار رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله بود روایت کرده است: توله سگى وارد خانه آن حضرت شد و زیر تخت آن حضرت رفت و همانجا ماند و سرانجام در همانجا مرد. پس از این جریان چهار روز بر نبى اکرم صلّى اللَّه علیه و آله سپرى گشت و وحى بر آن حضرت نازل نمىشد. نبى اکرم صلّى اللَّه علیه و آله فرمود اى خوله، چه حادثهاى در خانه رسول خدا روى داده است که جبرئیل نزد من نمىآید؟ خوله مىگوید: من با خود گفتم: چه خوب و بجاست که من خانه را سر و سامان داده، و آن را رفت و روب نمایم. جارو را زیر تخت کشاندم که در نتیجه، آن توله سگ را بیرون آوردم. پس از نظافت خانه دیدم که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله در حالى که چانه و محاسنش مىلرزید وارد شد و معمولاً وقتى که بر آن حضرت وحى نازل مىگردید رعشه و لرزش اندامش را فرا مىگرفت خداوند متعال از پى نظافت خانه، سوره »والضحى ... « وَ الضُّحى (93ضحى/1) سوگند به روز روشن.
وَ اللَّیْلِ إذا سَجى (93ضحى/2) و سوگند به شب چون بیارمد.
ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلى (93ضحى/3) که پروردگارت با تو بدرود نکرده و بىمهر نشده است.
وَ لَْلآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ اْلأُولى (93ضحى/4) و بى شک جهان واپسین براى تو بهتر از نخستین است.
وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى (93ضحى/5) و پروردگارت به زودى به تو [مقام شفاعت] مىبخشد و خشنود مىشوى.
تا »فترضى« را نازل کرد.
ربیعه پسر کعب مى گوید:
روزى پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله به من فرمود:
ربیعه ! هفت سال مرا خدمت کردى ، آیا از من پاداش نمى خواهى ؟
من عرض کردم :
یا رسول الله ! مهلت دهید تا فکرى در این باره بکنم .
فرداى آن روز محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله رفتم ، فرمود:
ربیعه حاجتت را بخواه !
عرض کردم :
از خدا بخواه مرا همراه شما داخل بهشت نماید.
فرمود:
این درخواست را چه کسى به تو آموخت ؟
عرض کردم :
هیچ کس به من یاد نداد، لکن من فکر کردم اگر مال دنیا بخواهم که نابود شدنى است و اگر عمر طولانى و فرزندان بخواهم سرانجام آن مرگ است .
در این وقت پیغمبر صلى الله علیه و آله ساعتى سر بزیر افکند، سپس فرمود:
این کار را انجام مى دهم ، ولى تو هم مرا با سجده هاى زیاد کمک کن و بیشتر نماز بخوان .(1)
(1) بحار، ج 69، ص 407.
جوانان مسلمان سرگرم زورآزمایى و مسابقهء وزنه بردارى بودند.سنگ بزرگى آنجا بود که مقیاس قوّت و مردانگى جوانان به شمار مىرفت و هرکس آن را به قدر توانایى خود حرکت مىداد.در این هنگام رسول اکرم رسید و پرسید: «چه مىکنید؟». -داریم زورآزمایى مىکنیم.مىخواهیم ببینیم کدام یک از ما قویتر و زورمندتر است. -میل دارید که من بگویم چه کسى از همه قویتر و نیرومندتر است؟. -البته،چه از این بهتر که رسول خدا داور مسابقه باشد و نشان افتخار را او بدهد. افراد جمعیت همه منتظر و نگران بودند که رسول اکرم کدام یک را به عنوان قهرمان معرفى خواهد کرد؟عدهاى بودند که هر یک پیش خود فکر مىکردند الآن رسول خدا دست او را خواهد گرفت و به عنوان قهرمان مسابقه معرفى خواهد کرد. رسول اکرم:«از همه قویتر و نیرومندتر آن کس است که اگر از یک چیزى خوشش آمد و مجذوب آن شد،علاقهء به آن چیز او را از مدار حق و انسانیت خارج نسازد و به زشتى آلوده نکند؛و اگر در موردى عصبانى شد و موجى از خشم در روحش پیدا شد،تسلط بر خویشتن را حفظ کند،جز حقیقت نگوید و کلمهاى دروغ یا دشنام بر زبان نیاورد؛و اگر صاحب قدرت و نفوذ گشت و مانعها و رادعها از جلویش برداشته شد،زیاده از میزانى که استحقاق دارد دست درازى نکند.» (1)
(1) .وسائل،ج 2/ص 964.